چهارشنبه ۳ دي ۱۴۰۴
تحلیل ویژه

ایران و اروپا در نقطه صفر

ایران و اروپا در نقطه صفر
اخبار محرمانه - شرق /متن پیش رو در شرق منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست روابط ایران و اروپا در سال ۲۰۲۵ وارد مرحله‌ای پیچیده و پرچالش شد که ریشه در ترکیبی ...
  بزرگنمايي:

اخبار محرمانه - شرق /متن پیش رو در شرق منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
روابط ایران و اروپا در سال ۲۰۲۵ وارد مرحله‌ای پیچیده و پرچالش شد که ریشه در ترکیبی از تحولات منطقه‌ای و فشارهای بین‌المللی داشت. وقوع جنگ ۱۲روزه اسرائیل و آمریکا علیه ایران و حمایت آشکار کشورهای تروئیکا از اسرائیل موجب بی‌اعتمادی عمیق تهران به اروپا شد. هم‌زمان، سیاست‌های دولت دوم ترامپ، تحریم‌ها و فعال‌سازی مکانیسم ماشه، ظرفیت دیپلماتیک اروپا برای انعطاف عملی در پرونده هسته‌ای ایران را محدود کرد. جنگ اوکراین نیز معادلات امنیتی و انرژی اروپا را پیچیده کرده و توانایی این کشورها برای ارائه راهکارهای عملی به ایران را کاهش داده است. با توجه به این سیر تحولات و تأثیر مستقیم سیاست‌های آمریکا و اسرائیل، به نظر می‌رسد افق روشن و قابل اتکایی برای روابط ایران و اروپا در سال ۲۰۲۶ بعید باشد. تا زمانی که جنگ اوکراین ادامه داشته باشد و ایران وارد مذاکرات مستقیم با آمریکا نشود، این بحران ساختاری در روابط دو طرف پابرجا خواهد ماند. اروپا ممکن است آمادگی ظاهری برای گفت‌وگو نشان دهد، اما توان عملی آن محدود بوده و حل مسائل هسته‌ای و امنیتی ایران بدون تعامل مستقیم با آمریکا تقریبا غیرممکن خواهد بود. از‌این‌رو به منظور بررسی دقیق روند تحولات در روابط ایران و اروپا طی سال ۲۰۲۵ و ارزیابی چشم‌انداز این روابط در سال آینده میلادی به گفت‌وگویی با دو دیپلمات و تحلیلگر برجسته نشسته‌ایم؛ علی ماجدی، سفیر پیشین ایران در آلمان و ژاپن و از کارشناسان شناخته‌شده حوزه اروپا و سیاست خارجی و جاوید قربان‌اوغلی، سفیر اسبق ایران در آفریقای جنوبی و الجزایر و تحلیلگر با‌تجربه در عرصه دیپلماسی و مسائل بین‌المللی. این گپ‌و‌گفت‌ فرصتی فراهم می‌آورد تا با نگاهی تحلیلی و موشکافانه، پیچیدگی‌ها، چالش‌ها و فرصت‌های موجود در روابط تهران و پایتخت‌های اروپایی را واکاوی کنیم و چشم‌انداز احتمالی این مناسبات در سال ۲۰۲۶ را ارزیابی کنیم.
‌سال ۲۰۲۵ سالی عجیب و پرتنش در روابط ایران و اروپا بود؛ تا جایی که برخی آن را حتی بدتر از دوران میکونوس می‌دانند. گرچه سفرا همچنان حضور دارند و سفارتخانه‌ها تعطیل نشده‌اند، اما بسیاری معتقدند نوعی انجماد و بن‌بست در روابط ایران با اتحادیه اروپا و به‌ویژه تروئیکای اروپایی شکل گرفته که به‌سادگی رفع نخواهد شد. در دوره آقای خاتمی با برخی ابتکارات، این انجماد تا حدی شکسته شد، اما امروز به نظر می‌رسد هیچ‌گونه ابتکار عمل مؤثری وجود ندارد. جنگ اوکراین، لابی اسرائیل، فشار دولت ترامپ و همچنین جنگ ۱۲روزه، همگی بر این وضعیت سایه افکنده‌اند. به نظر شما چه عواملی موجب شد که در سال ۲۰۲۵ به این نقطه در روابط ایران و اروپا برسیم؟
علی ماجدی: برای تحلیل وضعیت کنونی روابط ایران و اروپا، ناگزیر باید به وقایعی که طی سه سال اخیر رخ داده‌اند، توجه کنیم. به اعتقاد من، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دست‌کم در سه دهه گذشته، به‌ویژه پس از پایان جنگ ایران و عراق همواره تحت تأثیر چهار مسئله اصلی بوده است. این چهار محور، اگرچه همچنان پابرجا هستند، اما شدت و آثار آنها در مقاطع مختلف متفاوت بوده است. نخست، مسئله هسته‌ای است که ماهیتی امنیتی دارد و بیش از سه دهه ایران را درگیر کرده است. دوم، موضوع حقوق بشر است. سوم، مسئله برد و توان موشکی ایران و چهارم، موضوع نیروهای نیابتی یا به تعبیر دیگر، نقش منطقه‌ای ایران. این چهار عامل، چارچوب کلی تعامل و تقابل ایران با اروپا و غرب را شکل داده‌اند.
در کنار این چارچوب ثابت، از اسفند ۱۴۰۰ به این‌سو، مجموعه‌ای از رویدادهای مهم رخ داده که تأثیر مستقیم و تعیین‌کننده‌ای بر روابط ایران و اروپا داشته‌اند. نخستین و شاید مهم‌ترین آنها، جنگ اوکراین میان روسیه و اوکراین است. بدون اغراق باید گفت که این جنگ، اصلی‌ترین عامل تشدید تنش و کاهش سطح روابط ایران و اروپا بوده است. حتی چین، با وجود نزدیکی راهبردی به روسیه، کوشید موضعی کم‌سروصدا اتخاذ کند تا برای خود بحرانی نسازد؛ اما متأسفانه موضع‌گیری‌ها و اقداماتی که از سوی ایران صورت گرفت، سبب شد که اروپا ایران را به‌عنوان بخشی از مسئله اوکراین تلقی کند.
دومین دسته از عوامل، به برخی وقایع داخلی ایران بازمی‌گردد؛ از‌جمله پرونده بنزین (آبان ۹۸) و مهسا امینی که اگرچه تأثیر تعیین‌کننده‌ای نداشت، اما از منظر حقوق‌بشری، به‌ویژه در فضای سیاسی اروپا و در دوره قدرت‌گیری احزاب سبز و سوسیال‌دموکرات، بر نگاه اروپایی‌ها به ایران اثر گذاشت. سومین رویداد مهم، حمله حماس به اسرائیل در مهرماه ۱۴۰۲ و موضع‌گیری‌های اولیه ایران در قبال آن بود. هرچند اقدامات اسرائیل به‌ویژه در غزه به‌ حدی خشن و غیرانسانی بود که صدای بسیاری از کشورها را درآورد، اما در هر حال، حساسیت ویژه اروپا به‌ویژه آلمان درباره امنیت اسرائیل، بر روابط ایران و اروپا سایه افکند. در ادامه، انتخاب مجدد دونالد ترامپ در سال ۱۴۰۳ و بازگشت او به قدرت، سقوط حکومت بشار اسد در آذر ۱۴۰۳، جنگ ۱۲روزه در سال ۱۴۰۴ و در نهایت، فعال‌شدن سازوکار «اسنپ‌بک» در مهرماه سال جاری، همگی به‌مثابه زنجیره‌ای از تحولات، وضعیت کنونی را رقم زدند. نکته مهم این است که ما در داخل کشور معمولا بر این باوریم که مواضع‌مان حق و درست است. ممکن است از منظر خودمان نیز چنین باشد، اما مسئله اصلی در سیاست خارجی، درک نگاه و معیارهای طرف مقابل است. جهان امروز بر‌اساس منطق قدرت و منافع عمل می‌کند و اروپا نیز از این قاعده مستثنا نیست.
 پس از پایان جنگ ۱۲روزه و فعال‌شدن اسنپ‌بک، موضع اروپا به‌روشنی این بود که حل‌وفصل پرونده ایران بدون مذاکره مستقیم با ایالات متحده ممکن نیست. این نشان می‌دهد که اروپا دیگر حتی توان و استقلال نسبی گذشته را هم ندارد. یادمان نرود که حتی در دوران پیشین نیز اروپا نتوانست وعده‌های خود را در قبال ایران عملی کند. امروز اروپا در سطح جهانی تضعیف شده است؛ اتحادیه‌ای که زمانی رؤیای تبدیل‌شدن به قدرت سوم جهان، پس از آمریکا و چین را در سر می‌پروراند، اکنون فاقد ابزارهای مؤثر برای تحقق این هدف است. اختلافات اروپا با آمریکا، به‌ویژه بر سر اوکراین، این ضعف را آشکارتر کرده است. در چنین شرایطی، فعال‌شدن اسنپ‌بک را می‌توان نوعی امتیازدهی اروپا به ترامپ دانست؛ شاید با این امید که در مقابل، امتیازی در پرونده اوکراین دریافت کند. اما تحولات بعدی نشان داد که آمریکا عملا اروپا را کنار گذاشت و خود رأسا مدیریت پرونده اوکراین را در دست گرفت.
‌با توجه به اینکه شما جنگ اوکراین را عامل کلیدی و محوری می‌دانید، پرسش این است که وقتی درد را می‌شناسیم و درمان را هم می‌دانیم، چرا ایران نتوانست خود را از تبعات این جنگ کنار بکشد؟ در این سال‌ها بارها از میانجیگری سخن گفته شد و حتی تأکید شد که ایران حمایت نظامی مستقیمی از روسیه نداشته است. چرا اروپا این روایت را نپذیرفت؟ آیا واقعا ما به‌نوعی شریک جنگ و شریک تحریم‌های روسیه تلقی شده‌ایم؟
علی ماجدی: وقتی از این مسائل صحبت می‌کنیم، باید توجه داشت که فضای بین‌المللی بر پایه برداشت‌ها و روایت‌ها شکل می‌گیرد. نمونه روشن آن، اظهارات اخیر رئیس‌جمهور اوکراین است که تنها چند روز پیش مطرح شد. فارغ از اینکه آن اتفاق مشخص در دریا واقعا رخ داده باشد یا نه، که شخصا اطلاعی از وقوع‌یافتن یا وقوع‌نیافتن آن ندارم، نفسِ بیان چنین ادعایی نشان می‌دهد که دست‌کم این تصور وجود دارد که از ایران، مستقیم یا غیرمستقیم، استفاده می‌شود یا نام آن در چنین معادلاتی به میان می‌آید. نکته مهم این است که ما در عمل چنین اقدامی انجام نداده‌ایم، اما برداشت طرف مقابل مسیر دیگری را نشان می‌دهد. واقعیت این است که تصمیم‌گیران داخلی احتمالا بر‌اساس ملاحظات و معیارهایی عمل می‌کنند که برای ما، یا دست‌کم برای من، شفاف و قابل‌ درک نیست. در‌عین‌حال، نمی‌توان انکار کرد که ایران در حوزه سیاست خارجی، به‌ویژه در روابط با اروپا، بیشترین هزینه را پرداخت کرده است. هرچند عوامل مختلفی در این وضعیت مؤثر بوده‌اند، اما مهم‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین عامل در‌این‌‌میان پرونده اوکراین است که نقش مستقیمی در شکل‌گیری این فشارها و هزینه‌ها داشته است.
‌اما ما شاهد جمله مهم فردریش مرتس، صدراعظم آلمان، بودیم که در خلال جنگ 12‌روزه گفته بود که اسرائیل آن کار کثیف (جنگ) را به جای ما در قبال ایران انجام داد و برخی معتقدند این موضع در پاسخ به همان تماس تلفنی مرحوم آقای رئیسی با ولادیمیر پوتین در آغاز جنگ اوکراین بود که زخم عمیقی در روابط ایران و اروپا ایجاد کرد که هنوز ترمیم نشده است. شما این تحلیل را چقدر درست می‌دانید؟
علی ماجدی: در سیاست خارجی نباید صرفا از زاویه حقانیت خود به موضوع نگاه کرد. مسئله اصلی این است که طرف مقابل چگونه ما را می‌بیند. اروپایی‌ها مجموعه‌ای از نشانه‌ها و رفتارها را کنار هم گذاشته‌اند و بر‌اساس‌آن به این نتیجه رسیده‌اند که ایران در این جنگ در کنار روسیه قرار گرفته است. ممکن است ما برای رفتار خود دلایل و توجیهاتی داشته باشیم، اما این دلایل الزاما از سوی اروپا پذیرفته نمی‌شود. امروز اروپا صراحتا می‌گوید اگر ایران می‌خواهد از این وضعیت خارج شود، باید مستقیما با آمریکا وارد مذاکره شود. روابط ایران و اروپا در شرایط پیچیده‌ای قرار دارد که بخش عمده آن ناشی از تعارض مواضع ایران و قدرت‌های جهانی است. ترامپ چهار شرط برای مذاکره گذاشته است؛ توقف غنی‌سازی، کاهش برد موشکی، مذاکره مستقیم و کنار‌گذاشتن نیروهای نیابتی. ایران نیز اعلام کرده که ابتدا باید ایالات متحده حمایت خود از اسرائیل را متوقف کند و از مداخله در خاورمیانه دست بردارد. آشکار است که این دو موضع هیچ نقطه مشترکی ندارند. اروپایی‌ها نیز اعلام کرده‌اند که قبل از برقراری روابط مؤثر با ایران، باید بحران‌های خود را مدیریت کنند. جهان امروز بر منطق قدرت استوار است و نه عدالت یا انصاف؛ بنابراین حتی دلایل توجیه‌پذیر ایران در مسائل منطقه‌ای، از سوی جامعه جهانی پذیرفته نمی‌شود. در این شرایط، کشورها باید ابزارهای خود را در ترازوی واقع‌بینی قرار دهند.
چهار دهه استراتژی مشخص ایران اکنون شناخته شده و راه مقابله با آن شناسایی و طراحی شده است. تحولات اخیر در سوریه، غزه، حشدالشعبی، لبنان و پرونده هسته‌ای نشان می‌دهد که این استراتژی نیازمند بازنگری و به‌روزرسانی است. استمرار یک رویکرد تکراری، به‌تدریج موجب تضعیف توان کشور می‌شود. ضرورت امروز، ایجاد انعطاف در چارچوب استراتژی‌هاست، نه تغییر اصولی آن. کشورهایی موفق‌اند که بتوانند میان قدرت‌های بزرگ بازیگری کنند؛ نمونه آن عربستان است که هم‌زمان با آمریکا، روسیه و چین تعامل دارد. ایران نیز باید هم‌زمان با چین، روسیه و حتی ایالات متحده تعامل سازنده داشته باشد. دیپلماسی مؤثر زمانی محقق می‌شود که منافع ملی و شناخت واقعیت‌های جهانی محور عمل قرار گیرد. این نکته روشن است که در تعامل با قدرت‌های بزرگ، یک کشور بزرگ ناگزیر باید با بازیگران بزرگ وارد تعامل شود.
‌یک خط تحلیلی درباره روابط ایران و اروپا وجود دارد. عواملی مانند ایالات متحده، اسرائیل، معادلات منطقه‌ای در سال‌های اخیر و جنگ اوکراین بر این روابط اثر گذاشته‌اند و اکنون پس از اسنپ‌بک، به نوعی انسداد کامل رسیده‌ایم. با این حال برخی معتقدند اگر قرار باشد روابط ایران با آژانس یا حتی ایالات متحده ترمیم شود، این مسیر همچنان می‌تواند از کانال اروپا طی شود. در مقابل، گروهی دیگر بر این باورند که اروپا عملا از حیز انتفاع دیپلماتیک برای ایران خارج شده است. شما کدام‌یک از این دو برداشت را به واقعیت نزدیک‌تر می‌دانید؟
جاوید قربان‌اوغلی: پیش از ورود به پاسخ سؤال، اجازه دهید نقل‌قولی از یکی از دیپلمات‌های برجسته جهان را یادآور شوم که خود شاهد آن بودم. هنگامی که سفیر ایران در الجزایر بودم، در بحبوحه بحران نیروهای اسلامی و تقابل آنها با دولت؛ که انتخابات مجلس را برده بودند و سپس با مداخله نظامی مواجه شدند، آقای اخضر ابراهیمی به وزارت خارجه رسید. اولین سفیری که پس از معرفی رسمی‌اش با او ملاقات کرد، این‌جانب بودم. در پایان آن دیدار، ایشان به طور خصوصی به من گفتند که «ایرانیان قهرمان ازدست‌دادن فرصت‌ها هستند».
‌برای توضیح این سخن، به دو نمونه تاریخی اشاره کردند. نخست، پایان جنگ ایران و عراق بود؛ چون ایران دقیقا زمانی جنگ را خاتمه داد که هیچ گزینه‌ای جز پذیرش قطع‌نامه باقی نمانده بود، در‌حالی‌که می‌توانست در اوج قدرت، با شرایط مطلوب‌تری صلح کند. دوم، ماجرای گروگان‌های آمریکایی؛ یعنی ایران گروگان‌ها را دقیقا زمانی آزاد کرد که دیگر ارزش سیاسی چندانی برای آمریکا نداشتند و عملا از حیز انتفاع خارج شده بودند. امروز نیز بسیاری این تعبیر را به کار می‌برند، اما شنیدن آن از زبان چنین شخصیتی، تأثیری عمیق‌تر دارد.
اکنون به سؤال شما بازمی‌گردم. بارها تأکید کرده‌ام و در همین روزنامه «شرق» نیز نوشته‌ام که برجام یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای تاریخ دیپلماسی ایران پس از انقلاب بود. ما در برابر پنج قدرت دائم شورای امنیت پیروز شدیم؛ چتر امنیتی از سر ایران برداشته شد، فضای عادی‌سازی روابط با جهان فراهم شد و هجوم شرکت‌های اروپایی و حتی علاقه آمریکایی‌ها را شاهد بودیم. اما‌ همان‌طور که آقای ابراهیمی (وزیر خارجه اسبق الجزایر) گفت، ما قهرمان از‌دست‌دادن فرصت‌ها هستیم. ‌ترامپ که پیش‌تر اعلام کرده بود، از برجام خارج شد. ما برخلاف وعده آتش‌زدن توافق، به همکاری با آژانس ادامه دادیم و ۱۶ گزارش مثبت دریافت کردیم، اما شرایط جهانی تغییر کرده بود.
استراتژی ایران از ابتدای انقلاب، رابطه با غرب بدون آمریکا بود؛ یعنی تمرکز بر اروپا به‌عنوان نماد قدرت اقتصادی، فناوری و سیاسی. این سیاست اجماعی حکومتی داشت و در اسناد بالادستی نیز منعکس بود. بحران میکونوس ضربه شدیدی وارد کرد، اما با ابتکار ایران و درک اروپا از اهمیت ژئوپلیتیک ایران، روابط احیا شد. اروپا همواره اراده‌ای برای حفظ روابط نرمال با ایران نشان داد و سران نظام نیز بر جدی‌گرفتن اروپا تأکید داشتند. اما چه شد که به این نقطه رسیدیم؟ به نظر من دو عامل اصلی دخیل بودند.
نخست، تأثیر ویرانگر جنگ اوکراین بر روابط ایران و اروپا. این جنگ، نه جنگ روسیه با آمریکا، بلکه جنگ روسیه در حیاط‌خلوت اروپا بود. اروپا با ۲۷ عضو اتحادیه و کشورهای همسایه در انرژی، امنیت، اقتصاد، تورم و مهاجرت آسیب جدی دید. ایران‌ که بر‌اساس اسناد باید بهترین روابط را با اروپا (بدون آمریکا) داشته باشد، با موضع‌گیری و حمایت تسلیحاتی، در کنار روسیه قرار گرفت. به اعتقاد من، دومین ارتش بزرگ جهان (روسیه) نیازی به چند پهپاد یا موشک ایران نداشت؛ مسئله یارگیری بود. قرار‌‌گرفتن در کنار روسیه در حیاط‌خلوت اروپا، بزرگ‌ترین ضربه را به روابط ما زد. ما به این جنگ کشانده شدیم و این عامل اصلی تغییر موازنه بود. عامل دوم، شرایط داخلی ایران بود. اروپا همواره نسبت به حقوق بشر حساس بوده، اما این مسئله هرگز فاکتور تعیین‌کننده نبود. گفت‌وگوهای انتقادی از دهه ۷۰ وجود داشت، اما روابط را به بن‌بست نمی‌کشاند. آلمان‌ که بیشترین حجم تجارت را با ایران داشت... .
‌ولی اکنون بدترین روابط را دارد.‌
بله. تحول واقعی از زمان جنگ اوکراین و سپس رویدادهای داخلی که به «زن، زندگی، آزادی» معروف شد، آغاز شد. این رویدادها شکاف عمیقی در جامعه ایران ایجاد کرد و ایرانیان مقیم اروپا که پیش‌تر لابی‌گر ایران بودند و علی‌رغم اختلاف‌ها‌، در بزنگاه‌ها خصومتی نشان نمی‌دادند، به مخالفان فعال تبدیل شدند. اینان در پارلمان اروپا و کشورهای اروپایی لابی مؤثری علیه ایران انجام دادند و ضربه‌ای سنگین وارد کردند. عامل سوم، مسئله هسته‌ای است. وقتی ترامپ در سال ۲۰۱۸ از برجام خارج شد، اروپا شدیدترین انتقادها را کرد و تلاش گسترده‌ای از‌جمله اینستکس، برای حفظ آن انجام داد. لابی قدرتمند اسرائیل و هژمونی آمریکا مانع شد. پس از خروج ترامپ، ایران نیز تعهدات خود را کاهش داد و این، همراه با قدرت‌گیری جناح‌های راست در اروپا و لابی اسرائیل، زاویه اروپا با ایران را تشدید کرد. به اعتقاد من، در 200 سال گذشته، روابط ایران و اروپا هرگز به این درجه از تیرگی نرسیده بود. اروپا اکنون می‌گوید‌ «با آمریکا مذاکره کنید‌». این سخن دیپلماتیک است؛ یعنی بدون توافق ایران و آمریکا، دست اروپا بسته می‌ماند، همان‌طور که پس از خروج ترامپ نتوانست برجام را حفظ کند.
‌اروپا ضعیف‌تر شده، اما همچنان قدرت است. فرانسه لیدر سیاسی و آلمان موتور اقتصادی باقی مانده‌اند. کلید عبور از این وضعیت سهمگین، به نظر من، در مسئله اوکراین نهفته است. حل تنش در این حوزه می‌تواند راهگشای روابط با اروپا باشد؛ هرچند همه مشکلات را حل نخواهد کرد.
‌پوتین می‌گذارد؟
جاوید قربان‌اوغلی: اجازه بدهید ابتدا این نکته را روشن کنم. اینکه گفته شود «پوتین اجازه می‌دهد یا اجازه نمی‌دهد»، از اساس محل اشکال است. ما یک کشور مستقل هستیم. ما باید مذاکرات را با اروپا شروع کنیم. این بسیار بد است که گفته شود پوتین اجازه می‌دهد. ما کشور مستقلی هستیم.‌
‌ولی این واقعیت است که هنگامی که محمدجواد ظریف به اظهارات آقای سرگئی لاوروف پاسخ می‌دهد، موجی سیاسی برای محاکمه وی به راه می‌افتد که نشان‌دهنده معادلات دیگری است.‌
جاوید قربان‌اوغلی: این مسئله به مشکل دوم بازمی‌گردد که پیش‌تر اشاره کردم؛ فقدان انسجام داخلی و چالش‌های حکمرانی. به اعتقاد من، حل معضلات سیاست خارجی که اکنون یکی از بزرگ‌ترین مشکلات کشور است، مستلزم ریل‌گذاری نوین در نظام حکمرانی است. سیاست خارجی ایران، هرچند وزارت امور خارجه سهمی در آن دارد، عمدتا توسط نهادهای بالادستی و بر‌اساس قانون اساسی تعیین می‌شود. اولویت نخست، آشتی ملی و بازسازی انسجام داخلی است. جنگ ۱۲‌روزه، مشعشع‌ترین دوره در تاریخ ۴۶‌ساله جمهوری اسلامی پس از دفاع مقدس بود؛ جایی که مردم در برابر تحریم‌ها و تهدیدهای خارجی، ایستادگی بی‌نظیری نشان دادند. این انسجام نه‌تنها در داخل، بلکه حتی میان ایرانیان خارج‌نشین که برخی با نظام زاویه داشتند، مشهود بود. اگر این انسجام محقق شود، سیاست خارجی نیز تحول می‌یابد. هرچند نهادهایی سیاست‌گذار هستند، اما در مردم‌سالاری، شهروندان حقی در تعیین سرنوشت دارند. می‌توان از طریق نظرسنجی معتبر، رفراندوم یا نهادهای مورد اعتماد نظام، نظر مردم را جویا شد. رابطه نرمال با آمریکا، نه تسلیم و نه مرعوب‌شدن، یکی از ابزارهای دیپلماسی برای تأمین منافع ملی است. اگر مردم خواهان روابط متعادل با همه قدرت‌ها‌ از‌جمله آمریکا، روسیه، چین، ژاپن و آلمان باشند، باید این اراده ملی مبنا قرار گیرد. تأکید اروپا بر مذاکره با آمریکا نیز نه از سر ضعف مطلق، بلکه از درک واقعیت هژمونی آمریکا‌ست؛ بدون توافق ایران و ایالات متحده، دست اروپا برای پیشرفت در روابط بسته می‌ماند.
‌پیش از جنگ ۱۲روزه، ما با قطع‌نامه‌ای از سوی اروپایی‌ها مواجه بودیم که به‌زعم بسیاری زمینه‌ساز حمله اسرائیل به ایران شد. پس از آن نیز با فعال‌شدن سازوکار ماشه روبه‌رو شدیم. آیا اکنون به نظر می‌رسد در یک دور باطل از تنش قرار گرفته‌ایم؟ پرسش اصلی‌تر این است که آیا اروپا به دنبال تشدید و تصاعد تنش است‌ یا آنکه قصد دارد این تنش را در سال ۲۰۲۵ به اوج رسانده و در ۲۰۲۶ کنترل کند؟
علی ماجدی: اجازه بدهید ابتدا به نکته‌ای که آقای قربان‌اوغلی مطرح کردند، اشاره کنم. در مسئله هسته‌ای، واقعیت این است که اروپا بدون آمریکا عملا قادر به اقدام مؤثر نیست. این موضوع پس از برجام به‌روشنی تجربه شد. تلاش‌هایی مانند سازوکار اینستکس، با وجود اراده سیاسی اروپا، به نتیجه نرسید. من در آن زمان سفیر ایران در آلمان بودم و به یاد دارم که حتی وزیر دارایی فرانسه به صراحت‌ اعلام کرد ‌اروپا تصور نمی‌کرد یورو در برابر دلار تا این حد در نظام مالی جهانی ضعیف باشد. واقعیت این است که هیچ بانک اروپایی حاضر نشد ریسک حذف دلار از مبادلات خود را بپذیرد. اینها واقعیت‌های نظام مالی بین‌الملل است. بیش از ۷۵ درصد تراکنش‌های مالی جهان، مستقیم یا غیرمستقیم، تحت سلطه دلار انجام می‌شود.
وقتی آمریکا بانک‌های اروپایی را به تحریم‌های سنگین تهدید می‌کند، طبیعی است که آنها عقب‌نشینی کنند. بنابراین، در موضوع هسته‌ای، اروپا بدون همراهی آمریکا عملا توان حل مسئله را ندارد و این موضوع بارها آزموده شده است. اما پرسش مهم این است که چرا ما اساسا از مذاکره پرهیز می‌کنیم؟ اینکه در میانه مذاکرات حمله‌ای صورت گرفته، امری نادرست و محکوم است، اما آیا پاسخ آن، کنار‌گذاشتن مذاکره است؟ ما نشان داده‌ایم که توان دفاع نظامی داریم؛ پس می‌توان با پشتوانه این قدرت، وارد مذاکره شد. مذاکره به این معنا نیست که طرف مقابل حداقل خواسته‌های خود را مطرح کند؛ همه طرف‌ها با حداکثر مطالبات وارد گفت‌وگو می‌شوند و در نهایت به نقطه تعادل می‌رسند. تجربه برجام نشان داد که دیپلماسی ایران توانمند است. تیم مذاکره‌کننده ایران توانست با شش قدرت جهانی به توافقی برسد که حاصل آن یک وضعیت «برد-برد» بود. این توان دیپلماتیک همچنان وجود دارد. ضعف ما نیست، بلکه استفاده‌نکردن از این ظرفیت است. در روابط با اروپا، مسئله هسته‌ای تنها حوزه‌ای است که بدون آمریکا قابل حل نیست. اما در سایر موضوعات، به‌ویژه مسئله اوکراین، چنین محدودیتی وجود ندارد. ما هیچ تعهدی نداریم که منافع ملی خود را فدای رضایت این یا آن قدرت کنیم. اگر با روسیه، چین، اروپا یا حتی آمریکا کار می‌کنیم، باید صرفا بر‌اساس منافع ملی باشد، نه ملاحظات خوشایند یا ناخوشایند دیگران. من سال‌ها پیش به مرحوم آقای هاشمی‌رفسنجانی هم عرض کردم که بدون تنظیم رابطه با آمریکا، رسیدن به تعادل پایدار در سیاست خارجی ممکن نیست.
کشوری که حدود ۲۵ درصد تولید ناخالص جهان و نزدیک به ۷۵ تا ۸۰ درصد تراکنش‌های مالی جهانی را در اختیار دارد، نمی‌توان از معادلات جهانی حذف کرد و انتظار داشت سایر روابط به تعادل برسد. حذف آمریکا از معادله، هزینه‌های سنگینی بر اقتصاد، تجارت و مبادلات مالی کشور تحمیل کرده است؛ هزینه‌هایی که می‌توانستند‌ اجتناب‌پذیر باشند. در نهایت، سیاست خارجی نیازمند برنامه و ابتکار است. دستگاه دیپلماسی باید سناریوهای مختلف را طراحی و به تصمیم‌گیران ارائه کند؛ برای اروپا، برای آمریکا و برای سایر بازیگران. تصمیم نهایی ممکن است در سطوح بالاتر گرفته شود، اما بدون ارائه گزینه‌ها و تحلیل پیامدها، سیاست خارجی به حالت انفعالی فرو می‌غلتد. به اعتقاد من، مشکل امروز ما دقیقا فقدان این ابتکار و برنامه‌ریزی فعال است.
‌بنابراین پرسش من این است که با توجه به تأکیدی که هم شما‌ جناب آقای ماجدی ‌و هم جناب آقای قربان‌اوغلی بر متغیر جنگ اوکراین دارید، اکنون که زمزمه‌هایی درباره «طرح ۲۰ماده‌ای ترامپ» و احتمال پایان این جنگ شنیده می‌شود، آیا در صورت پایان جنگ اوکراین می‌توان امیدوار بود ‌ایران نیز از دام روسیه در جنگ خارج شود؟
علی ماجدی: من اساسا با به‌کارگیری تعبیر «دام روسیه» موافق نیستم، همان‌طور که تعبیر «دام آمریکا» را نیز دقیق نمی‌دانم. ما یک کشور مستقل هستیم و باید با قدرت‌های بزرگ رابطه داشته باشیم؛ با آمریکا، با روسیه، با چین و با اروپا. اصل موضوع، استقلال در تصمیم‌گیری و تعریف روابط بر مبنای منافع ملی است.
 حتی پیش از پایان جنگ اوکراین نیز ما می‌توانستیم مذاکرات خود با اروپا را آغاز کنیم، مشروط بر آنکه با برنامه مشخص و سناریوهای روشن پیش می‌رفتیم. وزارت امور خارجه باید برای رابطه با اروپا، با اتحادیه اروپا، با کشورهای کلیدی مانند آلمان و همچنین برای سایر کشورهای اروپایی، برنامه‌های تفکیک‌شده و سناریوهای متفاوت داشته باشد. اگر می‌دانیم که مسئله هسته‌ای بدون آمریکا قابل حل نیست، می‌توانیم آن را در مسیر جداگانه‌ای پیگیری کنیم و در عین حال، سایر مسائل، اعم از روابط دوجانبه، اقتصادی و سیاسی را با اروپا پیش ببریم. اروپایی‌ها آمادگی این گفت‌وگو را دارند، اما مشکل اصلی بی‌تحرکی از سوی ماست. من تحرکی نمی‌بینم که نشان دهد اراده‌ای جدی برای خروج از این وضعیت نامطلوب که در تاریخ روابط ما با اروپا کم‌سابقه بوده وجود دارد. بدون ورود فعال به مذاکره و گفت‌وگو، این وضعیت تغییر نخواهد کرد. نمی‌توان همه مسائل را صرفا به موضوع هسته‌ای تقلیل داد.
روابط دوجانبه، مناسبات اقتصادی و همکاری‌های صنعتی نیز باید به‌طور مستقل مورد بحث قرار گیرند. اجازه بدهید به تجربه‌ای عینی اشاره کنم. زمانی که سفیر ایران در آلمان بودم، مدیران ارشد شرکت‌هایی مانند زیمنس، دویچه‌بانک و سایر بنگاه‌های بزرگ اروپایی به‌طور منظم به سفارت رفت‌وآمد داشتند. مدیرعامل وقت زیمنس در یک سخنرانی تصریح کرد که اروپا برای تبدیل‌شدن به «قدرت سوم جهانی» دو مؤلفه اساسی را کم دارد؛ انرژی و بازار مصرف. به گفته او، اروپا برای تکمیل این مؤلفه‌ها ناگزیر از یارگیری است و در این چارچوب، روسیه و خاورمیانه اهمیت ویژه‌ای دارند و در میان کشورهای خاورمیانه، ایران و مصر جایگاه برجسته‌ای دارند. در دوره برجام، این نگاه کاملا عینی شد. فقط در یک سال، حدود ۱۲ میلیارد دلار پروژه تعریف شد. شرکت BASF قرارداد شش میلیارد دلاری با پتروشیمی خلیج فارس امضا کرد، پروژه‌های بالادستی نفتی به ارزش چند میلیارد دلار تعریف شد، فولکس‌واگن وارد ایران شد و برنامه تولید ۴۰۰ هزار خودرو مطرح شد. اینها شعار نبود، اسناد مکتوب و قراردادهای رسمی بودند.
وقتی از برجام دفاع می‌کنم، صرفا از یک مفهوم انتزاعی صحبت نمی‌کنم؛ از اعداد، پروژه‌ها و فرصت‌های واقعی سخن می‌گویم. در عرض یک سال، چنین دستاوردهایی حاصل شد، اما پس از آن، فرصت‌سوزی‌های گسترده‌ای صورت گرفت. حتی در مقاطعی این تصور به وجود آمد که توافق نهایی در آستانه امضاست، اما باز هم این فرصت‌ها از دست رفت. آنچه من می‌خواهم بر آن تأکید کنم این است که رقابت‌های داخلی و بعضا منافع جناحی، در مقاطعی به‌گونه‌ای عمل کرده‌اند که منافع ملی قربانی شده است. تلاش برای کسب امتیاز بیشتر، فراتر از چارچوب‌های عقلانی و منافع کلان کشور، در نهایت به از دست رفتن فرصت‌ها انجامیده و تاریخ باید این واقعیت را ثبت کند. ما فرصت‌های مهمی را از دست داده‌ایم. در جهان، استراتژی کشورها معمولا ثابت است و آنچه تغییر می‌کند، تاکتیک‌هاست که با تغییر دولت‌ها دگرگون می‌شود. این تغییرات در نظام‌های حکمرانی مبتنی بر احزاب و نخبگان رخ می‌دهد؛ احزابی که برای ماندن در قدرت، بهترین و کارآمدترین نیروها را گرد هم می‌آورند. پرسش اینجاست که آیا ما چنین ساختار پویایی در داخل داریم؟ ساختاری که بتواند خود را به‌روز کند و هم‌زمان با تحولات جهانی پیش برود؟ در بسیاری از کشورها، مسئولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی نهادینه شده است.
در انگلستان، نخست‌وزیری که حمایت سیاسی خود را از دست می‌دهد، کنار گذاشته می‌شود. در ژاپن، حتی یک خطای کوچک یک وزیر می‌تواند به استعفای فوری او بینجامد. اینها مؤلفه‌های حکمرانی مدرن است که به‌طور مستمر خود را به‌روز می‌کند، در حالی که جهان دائما سیاست‌های خود را به‌روزرسانی می‌کند. ما اما یک خط‌مشی را دهه‌ها بدون بازنگری جدی دنبال کرده‌ایم. اکنون نیز در شرایطی قرار گرفته‌ایم که حتی تهدید به حمله مجدد مطرح می‌شود. پرسش اساسی این است که آیا ادامه این مسیر عاقلانه است یا خیر؟ با توجه به شرایط موجود، اگر همان پارامترها پابرجا بماند، بعید است روابط ایران و اروپا در سال‌های آینده به‌طور خودکار بهبود یابد؛ مگر آنکه تصمیمی آگاهانه برای تعدیل مسیر اتخاذ شود.
‌با توجه به نکاتی که مطرح کردید، پرسش من این است که با وجود تداوم همان پارامترهای پیشین، آیا روابط ایران و اروپا مانند سال‌ ۲۰۲۵ در ۲۰۲۶ به همین شکل ادامه خواهد یافت؟ آیا باید منتظر تداوم تنش، تشدید آن یا نوعی تعدیل در این روابط باشیم؟
جاوید قربان‌اوغلی: به اعتقاد من، پاسخ این پرسش کاملا به خود ما بستگی دارد. من همه‌چیز را در تصمیم و ابتکار ایران می‌بینم. درباره طرح ۲۰ماده‌ای مورد اشاره شما، باور دارم هر ابتکاری که ایران قصد انجام آن را دارد، باید پیش از پایان جنگ اوکراین صورت گیرد. اگر این جنگ پایان یابد و ما بدون کنش مؤثر باقی بمانیم، تمام هزینه‌ها را پرداخته‌ایم بی‌آنکه منفعتی برده باشیم و در آن صورت، وزن و ارزش ما در معادلات کاهش خواهد یافت. اکنون، پیش از پایان جنگ اوکراین، موضع ایران همچنان اهمیت دارد. در این مقطع، نظام می‌تواند با تعیین یک نماینده ویژه با اختیارات کامل، چه از طریق وزارت امور خارجه و چه خارج از آن گفت‌وگوهای جدی با اروپا را آغاز کند. محور این گفت‌وگو باید روشن باشد؛ مسئله اوکراین چیست، اروپا از ایران چه می‌خواهد و در مقابل چه امتیازی ارائه می‌دهد؟
در کنار آن، باید مسئله هسته‌ای را نیز به‌طور واقع‌بینانه مدیریت کرد. اصرار بر رویکردی که منفعت ملموسی برای کشور ندارد، قابل دفاع نیست. ما باید آماده مذاکره باشیم؛ چه با اروپا و چه با آمریکا، و در عین حال، مسئله حمله غیرقانونی به تأسیسات هسته‌ای ایران را به‌ عنوان یک مطالبه حقوقی مشروع روی میز مذاکره بگذاریم. هم‌زمان، موضوع انرژی نیز اهمیت اساسی دارد. جنگ اوکراین اروپا را با بحران انرژی مواجه کرد. ایران، با داشتن دومین ذخایر گاز جهان، بالقوه می‌توانست به یکی از گزینه‌های جایگزین اروپا تبدیل شود.
‌کمااینکه قطری‌ها این کار را کردند...
بله. اگرچه زیرساخت‌های لازم فراهم نبود، اما این ظرفیت می‌توانست مبنای یک ابتکار دیپلماتیک و اقتصادی باشد.
‌البته افسانه پاییز و زمستان سرد اروپا هم بی‌تأثیر نبود؟
متأسفانه، به‌جای بهره‌گیری از این فرصت، برخی تحلیل‌های غیرواقع‌بینانه و شعارگونه مانند تصور فروپاشی کامل اروپا در زمستان بر سیاست‌گذاری‌ها سایه انداخت و موجب از دست رفتن یک فرصت تاریخی شد. یک نکته بسیار مهم وجود دارد؛ اگر این‌گونه تحلیل‌های غیرواقع‌بینانه صرفا در سطح رسانه‌ها و مطبوعات مطرح شود، شاید بتوان آن را در چارچوب آزادی بیان تحمل کرد، اما زمانی که همین نگاه‌ها به سطح تصمیم‌گیری‌های سیاسی و سیاست‌گذاری کلان سرایت می‌کند، نتیجه آن فاجعه‌بار خواهد بود. بنابراین اگر بخواهم افق روابط ایران و اروپا در سال‌ پیش‌رو را ترسیم کنم، کلید این تحول را نه در اروپا، بلکه در تهران می‌بینم. این ایران است که باید تصمیم سیاسی لازم برای دگرگون‌سازی این رابطه را اتخاذ کند.
‌اجازه دهید در پایان، بحث ایران و اروپا را از زاویه‌ای دیگر بررسی کنیم. اروپا اخیرا، فراتر از مسئله اوکراین، موضوع «توافق جامع» را مطرح کرده است؛ مفهومی که آمریکایی‌ها نیز بر آن تأکید دارند. در این چارچوب، مسائل منطقه‌ای معمولا با امنیت اسرائیل پیوند داده می‌شود، اما مسئله موشکی و پهپادی، به‌ویژه پس از جنگ اوکراین، به‌طور مستقیم به امنیت اروپا گره خورده است. به نظر شما اروپا تا چه اندازه در پیگیری یک توافق جامع و مذاکرات فراگیر با ایران جدی است؟
علی ماجدی: به نظر من، هنگامی که وارد مذاکره می‌شویم، باید به واقعیت‌ها توجه کنیم. مسئله اصلی اروپا نه پهپادهای ایران است و نه موشک‌های آن. برد موشک‌های ایران، در وضعیت کنونی، اساسا به اروپا نمی‌رسد و حتی اعلام شده که برنامه‌ای برای افزایش آن وجود ندارد. بنابراین، مسئله موشکی، برخلاف موضوع هسته‌ای، یک مسئله لاینحل نیست. در موضوع هسته‌ای، حضور آمریکا اجتناب‌ناپذیر است؛ اما در سایر حوزه‌ها، از جمله همکاری‌های اقتصادی و انرژی، امکان رسیدن به یک توافق کلی با اروپا وجود دارد. اروپا به‌طور طبیعی ایران را به‌ عنوان یک شریک بالقوه می‌شناسد. تجربه تاریخی نیز این را نشان می‌دهد زمانی که ایران پس از آمریکا، دومین شریک تجاری آلمان بود و بخش مهمی از ساختار صنعتی کشور بر پایه همکاری با آلمان شکل گرفته بود.
در دوره برجام، پروژه‌های بزرگی تعریف شد که اسناد آن موجود است. اگر امروز از ظرفیت‌ها سخن می‌گوییم، نباید فراموش کنیم که این کشور از نظر منابع انسانی، موقعیت ژئوپلیتیک، تاریخ و انرژی، کشوری بالقوه قدرتمند است. مسئله اینجاست که این ظرفیت‌ها بالفعل نشده‌اند. ما در سند چشم‌انداز ۱۴۰۴ قرار بود به قدرت برتر منطقه تبدیل شویم؛ اما امروز، جایگاه اقتصادی ایران در آسیا فاصله معناداری با آن هدف دارد. این پرسش‌ها باید صریح و شفاف مطرح شوند؛ چه شد که به این نقطه رسیدیم؟
‌با توجه به این توضیحات، اجازه دهید برای جمع‌بندی به پرسشی دیگر بپردازیم. در سال ۲۰۲۵ و با بازگشت ترامپ، بار دیگر از «اروپای تحقیرشده» سخن گفته می‌شود؛ وضعیتی که پیش‌تر نیز تجربه شده است. به نظر شما، این اروپا در سیاست خارجی ایران چه جایگاهی دارد؟ آیا احیای روابط با چنین اروپایی اساسا ارزشمند است؟
جاوید قربان‌اوغلی: من اساسا با به‌کارگیری تعبیر «اروپای تحقیرشده» موافق نیستم و استفاده از چنین واژه‌ای را حتی توصیه نمی‌کنم. اروپا مجموعه‌ای متشکل از ۲۷ کشور است که با وجود مشکلاتی مانند جنگ اوکراین، سیاست‌های ترامپ و چالش‌های امنیتی، همچنان یک بازیگر مهم جهانی محسوب می‌شود. در سیاست خارجی، من به «موازنه مثبت» باور دارم؛ یعنی تعریف روابط با همه کشورها بر اساس منافع ملی. به‌جز اسرائیل که شرایط خاص خود را دارد، ایران باید با همه کشورها از آمریکا و اروپا گرفته تا چین، روسیه، ژاپن و دیگر بازیگران روابط متوازن برقرار کند.
اروپا همچنان ایران را به‌ عنوان کشوری دارای ظرفیت‌های جدی می‌شناسد، به‌ویژه در حوزه انرژی؛ حوزه‌ای که اروپا به‌شدت به آن نیازمند است و توان ایجاد زیرساخت‌های لازم را نیز دارد. سیاست خارجی، دنیای ممکن‌هاست، نه دنیای آرمان‌های دست‌نیافتنی. نگاه صرفا امنیت‌محور یا نظامی‌محور، آفت سیاست خارجی ما بوده است. در کنار امنیت، توسعه باید دغدغه اصلی سیاست‌گذاران باشد. توسعه بدون مشارکت خارجی، سرمایه‌گذاری خارجی و پیوند منافع ایران با منافع سایر کشورها ممکن نیست. تجربه کشورهایی مانند عربستان، امارات و قطر نشان می‌دهد چگونه می‌توان ظرفیت‌های بالقوه را به بالفعل تبدیل کرد. در نهایت، آنچه تعیین‌کننده است، اراده و عزم سیاسی است. اگر اروپا احساس کند ایران با برنامه‌ای مشخص و عزمی جدی وارد گفت‌وگو شده است، چه در موضوع اوکراین، چه انرژی و چه سایر مسائل امکان پیشرفت وجود دارد. وضعیت کنونی اقتصاد ایران، با وجود همه ظرفیت‌ها، زیبنده این کشور نیست. راه‌حل، تغییر نگاه و واردکردن مفهوم «توسعه» به قلب فرهنگ سیاسی و حکمرانی ماست.
بازار


نظرات شما