اخبار محرمانه - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
گفتوگوی پزشکیان با مجری امریکایی در شرایطی که توسل به دیپلماسی گزینهای ضروری است، اقدامی هوشمندانه جهت تاثیرگذاری بر افکار عمومی است
بازار 
حدیث روشنی| روزنامه اعتماد با هدف ارزیابی متغیرهای تاثیرگذار بر آینده تنشها میان تهران و واشنگتن با رحمان قهرمانپور، کارشناس مسائل سیاست خارجی گفتوگو کرده است.
به باور قهرمانپور بازگشت به دیپلماسی هم برای ایران و هم برای امریکا یک ضرورت است با این همه از منظر این کارشناس بینالملل حمله امریکا و اسراییل به ایران در میانه مذاکرات اعتماد نسبی و شکننده حاکم را ازمیان برده است و همین گزاره میتواند چرخه دیپلماسی و رویارویی را بار دیگر رقم بزند. قهرمانپور در بخش دیگری از گفتوگوی خود با «اعتماد» به مصاحبه رییسجمهوری کشورمان با مجری فاکسنیوز اشاره کرد و گفت: توسل به دیپلماسی عمومی بدین شکل به شدت لازم است و ایران باید در مسیر دیپلماسی به چنین اهرمهایی بیش از هر زمان دیگر متوسل شود.
رحمان قهرمانپور، کارشناس مسائل بینالملل در پاسخ به سوال «اعتماد» درباره ادعاهای اخیر دونالد ترامپ و نماینده ویژهاش در خاورمیانه مبنی بر واداشتن ایران برای بازگشت به میز مذاکره و واکنش احتمالی تهران به چنین کنشی گفت: حقیقت آن است که بعد از حملات مشترک امریکا و اسراییل به ایران طبیعتا فضا برای اثرگذاری دیپلماسی محدودتر شده است. در درون کشور، نیروهای درون حاکمیتی که باور داشتند مذاکره میتواند مانع از جنگ شود، طبیعتا امروز در موضع ضعیفتری قرار دارند. در سوی دیگر ماجرا، آن دسته ازجریانهایی که استدلال میکردند توازن وحشت میتواند جلوی حمله به کشورمان را بگیرد نیز امروز جایگاه مستحکمی ندارند. بنابراین باید پذیرفت که فضا برای هر دو طیف، سختتر و محدودتر از گذشته شده است. قهرمانپور در ادامه و در تحلیل رویکرد ایران برای بازگشت به میز مذاکره نیز تاکید کرد: پاسخ تهران مثبت است. نخست به این دلیل که هزینه بازگشت به مذاکره بهمراتب کمتر از سایر گزینههاست.
هر چند ایران به روشنی اعلام کرده که به هر اقدام نظامی اسراییل پاسخ خواهد داد و این واکنشی است که لازم است. اما در عین حال، به نظر میرسد که نه ایران و نه ایالاتمتحده به تشدید تنشها و رویارویی نظامی تمایلی ندارند؛ رویارویی که ممکن است از کنترل خارج شده و هزینههای سنگینی را بر هر دو طرف تحمیل کند. به باور این کارشناس مسائل بینالملل، فایدهمندی دیپلماسی الزاما به این معنا نیست که ایران یا امریکا در شرایطی ایدهآلی قرار دارند، بلکه بیشتر از منظر نبودِ گزینههای بهتر قابل تبیین است. شاید بتوان گفت دیپلماسی در این شرایط، یک انتخاب نیست؛ بلکه اجبار است. اجبار نه فقط به واسطه تحولات داخلی، بلکه تحولات بینالمللی نیز بستر را برای توسل به چنین گزینهای هموار کرده است.
قهرمانپور در ادامه گفتوگویش با «اعتماد» خاطرنشان کرد: بر این اساس، تصور میکنم ایران بار دیگر به میز مذاکره بازخواهد گشت؛ اما همانطور که مقامات رسمی کشورمان نیز اعلام کردند، بازگشت به فرآیند دیپلماتیک مشروط خواهد بود، چراکه ایران به دنبال آن است که تجربه پیش از 23 خرداد که منجر به حمله نظامی شد، تکرار نشود. خواسته ایران روشن است: امریکا باید متعهد شود که در جریان مذاکرات، هیچگونه حملهای علیه کشورمان صورت نگیرد و ترور مقامات ارشد و فرماندهان نظامی تکرار نشود.
به گفته قهرمانپور اگر ایالاتمتحده در این باره به نوعی چراغ سبز نشان دهد و این پیششرط را بپذیرد، احتمال بازگشت ایران به میز رایزنیها بسیار بالاست.
این کارشناس مسائل سیاست خارجی در ادامه و در تحلیل چرایی پیروی دونالد ترامپ از رویکردی متناقض در قبال ایران تاکید کرد: مواضع رییسجمهوری امریکا نشان میدهد که او صرفا به دنبال گزینه دیپلماسی نیست، بلکه دیپلماسی اجبار را از ابتدا در دستور کار قرار داده است. یعنی اگر دیپلماسی به نتیجه نرسد، دولت ترامپ گزینه نظامی را انتخاب خواهد کرد و پس از آن، باز هم به مذاکره بازمیگردد. بین دیپلماسی و زور نوعی رفت و برگشت وجود دارد. صرفا دیپلماسی یا زور به تنهایی مورد استفاده قرار نمیگیرد. به گفته قهرمانپور این چرخه را پیشتر نیز شاهد بودیم. دور اول مذاکرات، به نتیجه مطلوب واشنگتن نرسید؛ از همین رو امریکا با همکاری اسراییل، به گزینه نظامی متوسل شد و حالا دوباره در تلاش برای بازگرداندن فضا به مسیر مذاکره است. از نظر من، این بازی ادامه خواهد یافت. اگر مذاکرات پیش رو نیز با شکست مواجه شود و به نتیجه نرسد به احتمال زیاد، بار دیگر چرخه پیشین تکرار خواهد شد.
قهرمانپور در پاسخ به دیگر سوال «اعتماد» در باب چگونگی شکلگیری اعتماد میان طرفین جهت تداوم رویکرد دیپلماتیک خاطرنشان کرد: نکته بسیار مهمی که در این میان نباید نادیده گرفت، این است که اعتماد چگونه شکل میگیرد. قاعده کلی در عرصه سیاست بینالملل آن است که اعتماد، بیش از آنکه محصول گفتار باشد، نتیجه «رفتار» است. به عبارت دیگر، آنچه میتواند اعتماد را میان دو طرف تقویت کند، نه وعدهها و بیانیهها، بلکه عملکرد عملی و قابل سنجش در طول زمان است.
به باور قهرمانپور در همین حال باید در نظر داشت که اعتماد یک رخداد نیست بلکه یک پروسه است؛ روندی که بهتدریج و در بستر زمان شکل میگیرد. طبیعی است که نه ایران و نه امریکا، با بیش از چهار دهه سابقه بیاعتمادی و رویارویی گفتمانی، نمیتوانند بهصورت ناگهانی به یکدیگر اعتماد کنند. به عبارتی دیگر در منطق سیاست بینالملل اعتماد از طریق تعامل، همکاری و گرهزدن منافع طرفین به یکدیگر شکل میگیرد. بر همین اساس، تا زمانی که منافع متقابلی میان ایران و امریکا حاصل نشود، هرگونه روندی برای اعتمادسازی لاجرم شکننده و ناپایدار خواهد بود.
این تحلیلگر مسائل بینالملل در ادامه و در راستای موضوعات احتمالی مورد رایزنی در مذاکرات پیش رو به «اعتماد» گفت: توجه کنید آنچه باید در کانون مذاکرات قرار گیرد، کل چرخه فناوری هستهای است و صنعت هستهای را نباید صرفا به بحث غنیسازی تقلیل داد. زمانی که تجربه کشورهایی مانند برزیل و آرژانتین را بررسی میکنیم، شاهدیم که مهمترین هدف این گروه از بازیگران از توسعه فناوری هستهای، دستیابی به چرخه سوخت بوده است. اگر هدف ما نیز بهرهگیری صلحآمیز از انرژی هستهای باشد، ازجمله تولید برق و استفاده از آن در زندگی روزمره مردم، در آن صورت داشتن چرخه کامل سوخت باید در اولویت قرار گیرد. به نظر میرسد که در داخل کشور هم با این رویکرد مخالفت جدی وجود ندارد. ایدههایی مانند تشکیل کنسرسیوم یا دریافت سوخت تضمینشده از مسیرهای بینالمللی برای مصرف در نیروگاهها، که با مشارکت خارجیها ساخته شوند، ایدههای قابل بررسیاند. اینکه در جریان مذاکرات چه اهدافی حاصل خواهد شد، با جزییات کامل معلوم نیست. البته به باور قهرمانپور امروز شرایط بسیار دشواری پیش رو داریم. اینگونه نیست که همه چیز آماده باشد و دیپلماتها صرفا پشت میز نشسته و امتیاز بگیرند. مذاکره با فردی مانند دونالد ترامپ، آنهم در شرایطی که سیاست خاورمیانهای امریکا بهشدت تحت نفوذ لابی اسراییل و شخص نتانیاهو قرار دارد، واقعا پیچیده و دشوار خواهد بود. اما، همانطور که پیشتر هم گفته شد، چارهای جز آزمودن شانس دیپلماسی باقی نمانده است.
قهرمانپور در پاسخ به دیگر سوال «اعتماد» در باب اثرگذاری مصاحبه رییسجمهور کشورمان با تاکر کارلسون شخصیتی نزدیک به انزواطلبان بر افکار عمومی ایالاتمتحده تاکید کرد: یکی از نکات مهمی که باید پذیرفت این است که اصل انجام مصاحبههای رسانهای درست و ضروری است. از دهه هفتاد و زمانی که آقای خاتمی با شبکه سیانان مصاحبه کرد، اگرچه در داخل کشور انتقادهای زیادی به ایشان وارد شد، اما آن تجربه نشان داد که صدای ایران و دیدگاههای ما در داخل امریکا بهندرت شنیده میشود. در پی آن، گروههایی از ایرانیان مقیم امریکا فعالیتهای موثری داشتند، اما این صدا از دو سو با چالش مواجه شد؛ از یکسو اپوزیسیون تندروی ایرانی در خارج کشور و از سوی دیگر گروههای تندرو داخلی، که به دلایل مختلف تلاش کردند صدایی مستقل و قوی شکل نگیرد.
به گفته قهرمانپور با این حال، به اعتقاد من اصل کار (انجام مصاحبه) درست و بهجا است و نیاز به تقویت چنین رویکردی همچنان لازم است. واقعیت این است که صدای جمهوری اسلامی ایران در محافل قدرت امریکا و حتی در میان افکار عمومی این کشور، به شکل قابل توجهی شنیده نمیشود. نکته دوم اینکه نباید انتظار داشت با یک مصاحبه یا حتی چند مصاحبه، این خلأ به طور کامل پر شود. چنین خلایی با توسل به مجموعهای از اقدامات دیپلماتیک، رسانهای، سیاسی و اقتصادی گسترده و مستمر پر میشود و به نتیجه میرسد. در واقع، انجام چند مصاحبه نباید به عنوان یک باخت یا ناکامی لحاظ شود بلکه بایستی آن را فرصتی مهم برای استفاده از رسانه به عنوان ابزاری برای رساندن صدای جمهوری اسلامی ایران به مخاطب امریکایی قلمداد کرد. این گام میتواند نقطه شروع خوبی باشدمشروط بر آنکه این روند ادامهدار و منسجم پیگیری شود.
این کارشناس مسائل سیاست خارجی همچنین خاطرنشان کرد: در پایان، سه نکته مهم قابل تأمل است: اول، باید انتظاراتمان از چنین مصاحبههایی واقعبینانه باشد. دوم، چنین فعل و انفعالهایی باید ادامه یابد و سوم، به جزییات فنی توجه شده و هماهنگیها لازم انجام شود تا اثرگذاری این کنشگریها بیش از پیش افزایش یابد.
قهرمانپور در پاسخ به دیگر پرسش «اعتماد» درباره چالشهای پیشروی دونالد ترامپ در در عرصه سیاست داخلی بالاخص در طیف جمهوریخواهان انزواطلب و فشارهای تحمیل شده بر نتانیاهو توسط اعضای افراطی کابینه برای تداوم تحرکات علیه تهران خاطرنشان کرد: برای تحلیل تاثیر افکار عمومی بر سیاست خارجی باید از دو زاویه به موضوع نگاه کرد. نخست، میزان اهمیت و تاثیرگذاری افکار عمومی در سیاستگذاری خارجی در کشوری مانند امریکا است. بدون شک در نظام دموکراتیکی مثل امریکا، افکار عمومی نقش مهمی دارد، اما زمانی که موضوع در قالب یک تهدید استراتژیک تعریف شود یا دستکم در نگاه مردم موضوع بدین شکل تبیین گردد، نقش افکار عمومی کاهش خواهد یافت و نگرانی امنیتی غالب میشود. به گفته قهرمانپور نمونه بارز این وضعیت را میتوان پس از حمله یازده سپتامبر مشاهده کرد؛ زمانی که امریکا با حملهای از سوی القاعده مواجه شد، شکنجه و بازداشتها در گوانتانامو موجی از انتقادها را به دنبال داشت. وزارت امنیت داخلی در این کشور تاسیس شد و علیرغم مخالفتها، این فعل و انفعالها با توسل به دلایل امنیتی و تهدید مستقیم علیه امنیت ملی، توجیه و پذیرفته شدند. به بیان دیگر، مساله امنیت ملی میتواند حتی مخالفان جدی را به پذیرش سیاستهایی وادار کند که در شرایط عادی قابل قبول نیست. این کارشناس مسائل بینالملل در ادامه به «اعتماد» گفت: در همین چارچوب، هر چند جنبش ماگا و طرفداران ترامپ به جنگهای طولانیمدت امریکا در خاورمیانه اعتراض دارند، اما این به معنای مخالفت آنان با دفع تهدیدهای امنیتی علیه امریکا نیست، چراکه ترامپ بارها تاکید کرده که اصلیترین نگرانیاش دستیابی ایران به توان هستهای است، چراکه رییسجمهوری امریکا این موضوع را تهدیدی مستقیم علیه امنیت امریکا میداند. با این حال، به نظر میرسد ترامپ تحت تاثیر فشار افکار عمومی نمیخواهد وارد جنگهای طولانیمدت مانند عراق و افغانستان شود و ترجیح میدهد اقدامات ضربتی مانند آنچه در فردو رخ داد انجام دهد، اما از درگیریهای فراگیر و طولانی اجتناب کند.
به باور قهرمانپور داستان در اسراییل کاملا متفاوت است. اسراییل از زمان تاسیس در سال 1948 همواره درگیر نگرانی امنیتی و تهدید موجودیتی است. این بازیگر پیش از این با اقداماتی ازجمله ترور دانشمندان موشکی مصر و حمله به نیروگاه هستهای عراق (اوسیراک) در سال 1980، بمباران دیرالزور سوریه در سال 2007 و حتی حملههای نظامی به تاسیسات ایران در سالهای اخیر، تلاش کرده مانع پیشرفت برنامه هستهای رقبای منطقهای شود.
به گفته قهرمانپور بنابراین، نحوه تاثیرگذاری و وزن افکار عمومی در سیاست خارجی اسراییل تفاوتی اساسی با امریکا دارد، چراکه امنیت ملی در اسراییل، اساس وجود و بقای این بازیگر است و چارچوب سیاستهای خارجی تل آویو عمدتا برمبنای مقابله با تهدیدهای امنیتی تعریف شده است. اسراییل اساسا بر پایه نظریهای امنیتی شکل گرفته که بقای یهودیان در سرزمین مادریشان را تضمین میکند. درنتیجه، تاثیرگذاری افکار عمومی بر سیاست خارجی در اسراییل، به خصوص در مسائل امنیتی و هستهای، بسیار محدودتر است.
این کارشناس مسائل سیاست خارجی در پاسخ به دیگر سوال «اعتماد» در باب اهمیت دیدارهای محرمانه مقامات امنیتی اسراییل با همتایان امریکایی پیش از ورود نتانیاهو به کاخ سفید نیز خاطرنشان کرد: چنین دیدارهایی نشاندهنده وضعیت ناپایدار و شکنندهای است که هم از منظر ایران و هم اسراییل بر منطقه حاکم است. شواهد و قرائن حاکی از آن است که هر دو طرف در تلاشاند خود را برای درگیری احتمالی آماده کنند و این دیدارها دقیقا در همین راستا قابل تحلیل است. همانطور که نتانیاهو در دیدار با ترامپ تلویحا هشدار داد که ایرانیها اراده اسراییل را آزمایش نکنند، این گفته به نوعی تاکید بر آمادگی اسراییل برای برخورد نظامی است.
به گفته قهرمانپور در همین حال، موضعگیری کشورهای منطقه نیز اهمیت بسیاری دارد. واقعیت تلخ اما این است که اغلب بازیگران منطقهای صرفاً به تحولات میدان نگاه میکنند و رفتار خود را بر اساس منافعشان تنظیم میکنند، نه لزوماً از سر دلسوزی یا نگرانی نسبت به ایران. بنابراین میتوان گفت واکنش سایر بازیگران، در وهله اول بازتابدهنده منافع ملی آنهاست و در وهله دوم نتیجه عملکرد و کنشهای کشورمان؛ یعنی هرگاه ایران موضعی قاطع و روشن اتخاذ کند، دیگر بازیگران نیز مطابق با منافع و محاسبات خود، رفتارشان را تنظیم خواهند کرد. این تحلیلگر مسائل سیاست خارجی در ادامه به «اعتماد» گفت: ازسوی دیگر، دامنه نفوذ و منافع قدرتهای بزرگ با قدرتهای منطقهای و بازیگران کوچکتر بسیار متفاوت است. قدرتهای بزرگ، بهویژه در حوزه امنیت نظام بینالملل، در بسیاری از موارد برای حفظ ثبات و جلوگیری از به هم خوردن نظم جهانی به شکلی نسبی تلاش میکنند مانع تشدید بحران شوند. البته این امر مطلق نیست و در مواقعی منافع آنها ممکن است با یکدیگر در تضاد قرار گیرد، مثل جنگ اوکراین. نکته مهم این است که کنشگران اصلی و تاثیرگذار در بحرانهای بینالمللی، قدرتهای بزرگ هستند و توان آنها برای تاثیرگذاری به مراتب بیشتر از بازیگران منطقهای و کوچک است. در نتیجه، نمیتوان انتظار داشت که کشورهایی مثل پاکستان یا ترکیه بهتنهایی بتوانند تنشهای بزرگ منطقهای را بهطور کامل مهار یا خاتمه دهند؛ حل بحرانهای بینالمللی نیازمند نقش و کنش موثر قدرتهای بزرگ است.
قهرمانپور در پاسخ به پرسش پایانی اعتماد مبنی بر ارزیابی ادعاهایی که در راستای اجرای طرح مارشال با هدف شکلگیری خاورمیانه بزرگ به واسطه کنش تهاجمی تلآویو مطرح شده، تاکید کرد: طبیعتا هر منطقه محدودیتها و شرایط خاص خود را دارد. آنچه در اروپای غربی رخ داد الزاماً به همان شکل در جغرافیای دیگری چون خاورمیانه اتفاق نمیافتد. خاورمیانه، اگرچه تلاش میکند در مسیر توسعه اقتصادی حرکت کند، اما واقعیت این است که با موانع جدی و ساختاری مواجه است. بهویژه از نظر نهادی و تشکیلاتی، منطقه فاقد یک نهاد فراگیر و موثر منطقهای چون اتحادیه اروپا، اتحادیه آفریقا یا اتحادیه کشورهای امریکای جنوبی است. به باور قهرمانپور این خلأ نهادی باعث شده که علیرغم میل بسیاری از کشورها به همکاریهای منطقهای، عملاً امکان ایجاد چنین مشارکتهایی محدود باشد. این وضعیت را در عرصه اقتصادی هم میتوان شاهد بود؛ میزان تعاملات اقتصادی میان کشورهای خاورمیانه به مراتب کمتر از حجم مبادلات اقتصادی آنها با اروپا، امریکا یا حتی چین است. به عبارت دیگر، پویشها و تعاملات درون منطقهای هنوز به سطحی نرسیدهاند که بتوان از همگرایی منطقهای واقعی سخن گفت. این کارشناس مسائل بینالملل در ادامه گفتوگوی خود با «اعتماد» خاطرنشان کرد: از سال 1968 تاکنون بحرانهای بزرگ و متعددی در منطقه ظهور کرده ولی مدیریت آنها اغلب بر عهده بازیگران بیرونی بوده و ابتکار عمل منطقهای موثری برای حل این بحرانها شکل نگرفته است. هرچند که برخی کشورهای منطقه در سالهای اخیر سیاستهای توسعهمحور را اتخاذ کردهاند و دولتهای آنها از حالت شکنندگی نسبی خارج شدند، اما هنوز نمیتوان گفت خاورمیانه به مرحلهای رسیده که شبیه اتحادیه اروپا یا دیگر نمونههای منطقهای عملکردی موفق داشته باشد. با وجود میل و تلاش برای حرکت به سمت همگرایی، شرایط همچنان دشوار است. به باور قهرمانپور حضور دولتهای ورشکسته یا بحرانزده چون لیبی، سوریه و یمن، به عنوان چالشهای جدی، روند همگرایی را پیچیدهتر و کندتر کرده است. بنابراین، روند شکلگیری همگرایی منطقهای واقعی در خاورمیانه، علیرغم نشانههای امیدبخش، هنوز راه درازی در پیش دارد.