سرمقاله شرق/ نهادها و انسانها
مقاله
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - شرق / « نهادها و انسانها » عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حمزه نوذری است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
نهادها فرمهایی هستند برای آسانکردن حیات انسانی در وضعیتها دشوار و ادای تکلیف به حیات نوعی انسان و بهمثابه قوایی ثباتآفرین. حیات نوعی انسان در معرض مخاطره دائم و نیازمند طاقتی توانفرساست و نهادها برای کاهش این مخاطرات و رنج انسان شکل میگیرند. نهادها مشقت انسانی در هر پیشامد و مسئلهای را کاهش میدهند؛ اما برخی نهادها در طول تاریخ به هستیهایی تبدیل شدهاند که در مقابل انسان و به قوهای مستقل از آفریده خود تبدیل شدهاند. آنها نهتنها رفتارهای ما را تحت ضابطه درمیآورند؛ بلکه در احساسات و عواطف ما و نحوه بروز آنها و حتی تصمیمگیریهای ما هم مداخله میکنند. نهادها آنچنان بدیهی تصور میشوند که امکان تصور دیگری از بودن و زیستن برایمان مقدور نیست. گاهی این نهادها بهمثابه هیئتهایی برای کمال، ارتقا و نشو و نمای انسان تلقی میشوند. نهادها تلاش میکنند به طرق مختلف انسان و طرز فکر و رفتارهایش را تحت شاکله و الگوی مشخص درآورند. براساساین نهادها با کاهش مشقات و مخاطرات و ایجاد چارچوبی مشخص امکان فعالیتهای ثمربخش را برای انسان فراهم میآورند. دراینمیان نظامهای فکری هم برای استمرار و هم برای عینیتبخشیدن به خود، نهادهایی را شکل میدهند یا نهادهای موجود را تغییر محتوا میدهند. نهادهایی قضائی، قانونگذاری، ادارات و سازمانها، بنگاه و شرکتها، کارخانهها و واحدهای صنعتی، مدارس و دانشگاهها، سازمانهای فرهنگی و... .
پس تصور عمومی این است که نهادها ضرورتی اجتنابناپذیر هستند که مستقل از انسان وجود دارند و بدون آنها انسانها نمیتوانند کاری از پیش ببرند. به عبارتی این نهادها بار سنگین زندگی اجتماعی را از روی دوش انسان برمیدارند و چارچوب مفیدی برای انسان هستند؛ اما سؤال این است که آیا همه نهادها باری را از دوش انسان برمیدارند یا بار بیشتری بر دوش انسان میگذارند. بار و فشاری که به قول آدورنو، جامعهشناس آلمانی، ممکن است افراد را زیر خود مدفون کند و در نهایت مجالی برای چیزی مثل سوژه آزاد، مستقل و خودآیین باقی نگذارد. از نظر او در سایه نهادهای بیشمارِ غیرضرورِ دنیای ما، استعداها و ظرفیتهای انسان به میزان زیادی ناشکوفا باقی میمانند و سرکوفته میشوند. شکلگیری نهادهای گوناگون از این تصور شکل میگیرند که انسان ناتوان و ناقص است و نمیتواند مسئولیت سرنوشت خود را به دوش بکشد؛ پس مدام نهادهایی شکل میگیرند که مدعی کاهش رنج، تنظیم و تکمیل انسان هستند. گاهی برخی نهادها ابرقدرتهایی میشوند که بار طاقتفرسایی بر دوش انسان میگذارند که تحمل آن دشوار است؛ نهادهایی که از کار و تلاش انسانی ارتزاق میکنند؛ اما نهتنها باری از دوش او برنمیدارند؛ بلکه فشاری تحملناپذیر بر او وارد میکنند.
حذف برخی نهادها مانند آنهایی که برای امنیت، حیات مادی، تغذیه، داوری و حل مناقشات و آنهایی که در خدمت شکوفایی و پرورش استعداد انسانی هستند، نه ممکن و نه عقلانی است؛ چون بدون آنها زندگی اجتماعی انسان غیرممکن میشود. نهادهایی که براساس تعلقات جمعی و انجمنی و داوطلبانه انسانها شکل میگیرند، نیز در راستای تسهیل وجود نوعی انسان هستند؛ اما نهادهایی هستند که دائما کنش متقابل انسانها را محدود و حدیث نفس انسان در جامعه را ناممکن میکنند؛ درحالیکه از مالیات همین انسانهایی که محدود میسازند، ارتزاق میکنند. آیا وقت آن نرسیده است حالا که با افتخار اعلام میکنیم کشور بر مبنای مالیات اداره میشود و نه فروش نفت، به سازمانهایی محدودکننده و ایجا مانع برای کنش متقابل انسانها فکر کنیم. حال که درآمد آحاد مردم شفاف میشود و مالیاتستانی انجام میشود، کارکرد و هزینه این نهادها هم شفاف شود. آیا وقت آن نرسیده است که اجازه دهیم نهادها و سازمانهایی که ادعای انسانسازی داشتهاند، بیشازپیش نقد و بررسی شوند و چهبسا به خاطر ایجاد تنگناهای بسیاری برای افراد جامعه منحل شوند. برخی از نهادها بهویژه آنهایی که ادعاهای فرهنگی دارند، به ضد خود بدل شدهاند و به نهاد سلطه بر انسان تبدیل شدهاند؛ پس انسانها را از الزامها و اجبارهای غیرضرور آنها برهانیم.
بازبینی و تغییر در نهادها و سازمانها بیش از هر زمان دیگری نیاز است. قدرتیابی بیشتر مردم که در نهایت به نظارت و کنترل شهروندان بر امور منجر میشود، راهنمای دگرگونی و تحول در نهادها است. مجریان امور، درک درستی از نهاد ندارند و اینگونه تصور میکنند که نهادها برای کنترل هرچه بیشتر انسانها است؛ مانند برنامهای که بهتازگی بنیاد ملی نخبگان درباره مهاجرت نخبگان در پیش گرفته است. در جامعه ایران آنقدر نهادها و سازمانهای تودرتو و موازی وجود دارد که باعث شده هیچیک مسئولیت نواقص و نارساییها را نپذیرند و دیگری را مقصر جلوه دهند. تحول نهادی لازم است، آن را به عقب نیندازید.
همچون سالهای گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیستودوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -هرچند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند.
میتوان تفاوت راهپیمایی امسال را با راهپیمایی سالهای گذشته در امر سختافزاری آن یعنی افزایش پرچمها، پلاکاردها و تجهیزات راهپیمایی مشاهده کرد و نیز شعار راهپیمایی امسال که «ایران قوی» بود.
به مورد اول نمیپردازیم؛ چراکه ممکن است چنین برداشتی یعنی انبوهدیدن تجهیزات راهپیمایی بر اساس حدس و گمان باشد، زیرا مقایسه عینی را در این مورد نمیتوان به کار برد. مقایسه یا باید بر اساس آمار و اطلاعات باشد یا در کنار هم گذاشتن دو مطلب مقایسهای و نتیجهگیری از این مقایسه که اینک از هر دو جنبه ممکن و میسر نیست.
اما میتوان به شعار «ایران قوی» پرداخت؛ چراکه این شعار میتواند راهگشایی مثبت برای حکمرانی ایران قرار گیرد و ممکن است برعکس موجب شود تا حکمرانی در دام برداشت نادرست از قویبودن افتد و بر راهی گام بردارد که سرانجام آن ناکامی و تنزیل ایران باشد.
نخست بدانیم که ایران قوی یعنی چه؟ قدرت را در چه میدانیم و آیا اعتقاد به مؤلفههای مختلف قدرتمندی داریم یا آنکه تنها از یک بعد به قدرت میاندیشیم؟
البته چشمهای ظاهربین هر جامعه و دشمنان سطحینگر آن جامعه، نوعا قدرت را صرفا در تواناییهای ظاهری میبینند؛ همانطور که ممکن است شخصی از تواناییهای بدنی فوقالعاده برخوردار باشد و در این صورت هم او خود را بسیار توانمند میانگارد و هم افرادی که او با آنها به خصومت میپردازد، میتوانند چنین دریافتی داشته باشند؛ درحالیکه آن فرد ممکن است از جنبههای دیگر مانند اراده، عقل و فناوری ناتوان باشد.
متأسفانه در داخل کشور ما برخی توانمندی و قویبودن را در داشتن قوای نظامی قدرتمند و داشتن تجهیزات جنگی همچون تجهیزات زمینی نظامی، موشک، پهپاد و نظایر آن میدانند که صدالبته داشتن آنها ضروری و نداشتن آن خسران است. شایان توجه آنکه همین افراد، قدرتهای فائقه دارای چنین تسلیحات و حتی تسلیحات اتمی را رو به زوال میدانند. اگر آنها رو به زوال هستند، ما هم اگر صرفا توانمند نظامی شویم، رو به زوال خواهیم بود.
مگر آمریکا قدرت درجهیک نظامی نیست، پس چگونه آن را رو به زوال توصیف میکنیم؟
البته اندیشیدن به زوال این قدرتها چندان هم بیشاهد نیست. مگر اتحاد جماهیر شوروی نبود که با آنهمه تجهیزات نظامی و ارتش قدرتمند فروپاشید و امروز روسیه وارث شوروی دچار مشکلات فراوان است. پس باید قدرتمندی را در مؤلفههای مختلف مشاهده کرد و برای همه مؤلفهها برنامهریزی کرد تا «ایران قوی» شکل بگیرد؛ والا از «ایران قوی» تنها لفظ و سخن باقی میماند.
میتوانیم در حد چنین نوشتهای «ایران قوی» را معنی کنیم و مؤلفههای آن را در حد یک مقاله روزنامهای بشماریم. بدیهی است که جمع صاحبنظران و فرهیختگان میتوانند مؤلفههای آن را دقیقتر و آگاهانهتر بیان کنند.
بدون آنکه در نوشتن مؤلفهها ترتیب اولویت را در نظر گیریم، میتوانیم به آنها اشاره کنیم.
الف- مؤلفه اول: آبادانی سرزمینی و حفظ و ارتقای سرزمین کشور بهعنوان زیربنای زندگی و اقتصاد که امروز آن را در عبارت محیط زیست برمیشماریم و آن حفظ آب، خاک، رودخانهها، تالابها، دشتها، جنگلها و کوهستانهاست.
ب- مؤلفه دوم: حفظ و ارتقای گنجهای پنهان و آشکار زمین و عدم اسراف آنها یعنی آنچه خداوند بهعنوان ثروت قابل استفاده و ارتقادهنده در اختیار گذاشته است؛ همچون معادن، نفت، انرژیهای تحتالارض و انرژیهای تجدیدشونده.
ج- مؤلفه سوم: ارتقای آمادگی دفاعی کشور چه از جنبه تجهیزات و فناوریهای جدید نظامی و چه از لحاظ ارتقای روحیه شجاعت، ایثار و میهندوستی.
د- مؤلفه چهارم: ارتقای فناوری در حد جهانی و کاربرد آن در زمینههای تولید صنعتی، کشاورزی، خدمات و به واسطه آن حضور در سطح جهان و هماوردی با دیگر توانمندان فناوری.
هـ- مؤلفه پنجم: سرمایه مردمی داشتن دولت؛ به آن معنی که مردم حرف دولت را باور داشته باشند که اگر دولت خواستی داشت، مردم طوعا و نه کرها بپذیرند. یک مثال حداقلی آن، آن است که اگر دولت گفت فردا کسی خودرو خود را به خیابان نیاورد، همه بپذیرند و در حقیقت مردم باور کنند که حرفی که آبراهام لینکلن زده است که از مردم، توسط مردم، برای مردم در جامعهشان حقیقت دارد.
طبیعی است مؤلفههای دیگری را نیز میتوان برشمرد که در این مختصر نمیگنجد، اما در حد همین مؤلفهها نیک بیندیشیم که اینک در چه حد هستیم و اگر این مؤلفهها را درست میدانیم و بر این امر هم واقف هستیم که سیاستهای دهههای گذشته نتوانسته تأثیر مثبتی بر مؤلفهها گذارد، اندکی بیشتر بیندیشیم. لایحه برنامه هفتم توسعه و آنچه به تصویب مجلس رسید و نیز بودجه سال 1403 همه حکایت از آن دارد که مقامات مسئول در اندیشه ایران قوی نیستند و کارشان فقط امروز به فردا گذشتن است و اندیشه حفظ و بقای خود و شاید «قویترکردن خود» بیشتر مدنظر آنهاست و «ایران قوی» فقط کلامی است پرطنین برای رفع انتظارات مردم. در چشمانداز 1400 مطالب خوب و ارزشمندی وجود داشت، ولی به دست فراموشی سپرده شد و خوب است شرایط امروزمان را با این چشمانداز مقایسه کنیم تا عمق فاجعه مدیریت کشور را ملاحظه کنیم. اگر استدلالها و بهانهها برای نرسیدن به چشمانداز 1400 را قبول داریم، پس باید از این پس از آنها احتراز کنیم، نه آنکه آنها را بهانهای برای «ایران ضعیفشدن» قرار دهیم. امروز باید برای ساماندهی تصمیمگیرانی که بتوانند به نحو جامع مؤلفههای مختلف را در نظر گرفته و در ارتقای آنها تأثیر گذارند، نیک بیندیشیم و کسانی را انتخاب و انتصاب کنیم که واقعا اعتقاد به «ایران قوی» حسب مؤلفههای قدرتسازی داشته باشند. آیا چنین امری ممکن است؟ از خودبزرگبینی و تحقیر دیگران کاری برنمیآید. در میدان مسابقه و مبارزه رودررو است که عیارها مشخص میشود؛ همانطور که در مسابقات ورزشی، برتر و فروتر معلوم میشود. در حال حاضر کدام مؤلفههای کشور میتواند هماوردی رودررو با دیگران یعنی کشورهای توانمند و نه ضعیف و تحت سلطه را داشته باشد؟ اندکی بیشتر با خود صادق باشیم.
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/1205630/